گر صد هزار بار گدازی در آتشم پاکیزه تر شوم که زر ناب بیغشم از باده امید تو مخمور و جرعه نوش وز ساغر نوید تو سرمست و سرخوشم گلگون ز اشک و زرد ز غم نیلی از فراق بنگر یکی بصفحه چهر منقشم گهچون دو چشم مست توبیمار و ناتوان گاهی چو طره تو پریش و مشوشم قدم چو ابروی تو کمان شد ولی نماند جز تیر آه و ناله خدنگی بترکشم جانا تو شاد و خوشدل و بیغم نشین که من با انده تو شاد و بیاد تو دلخوشم رویم چو خامه تار و زبانم بریده باد گر همچو خامه از خط حکم تو سرکشم سیر سپهر و همسری مهرم آرزوست کی پای بند مهر غزالان مهوشم هرگز فرامشت نکنم از دعای خیر یادت بخیر ای که نمودی فرامشم این می که ناچشیده مرا مست و خیره کرد یارب چها رود گر از آن جرعه ای چشم گفتم شبی بگوش امیری حدیث خویش گفتا بهوش باش که من نیز بیهشم ادیب الممالک : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117967