شب ولادت فیروز شه مظفر دین چو آسمان، مه و مهره و ستاره داشت زمین نشسته نیر دولت بصدر و گشته بپای وزیر و عارض و سالار و حاجب و نوئین چنانکه در بر خورشید آسمان بینی سهیل و مشتری و تیر و زهره و پروین دمید از دل گلهای آتشین آنشب به چرخ تافته پیکان و آخته ژوبین همی تو گوئی کز آفتاب و زهره و ماه رها شدند شهب هر دم از یسار و یمین کسیکه وارد آن بزم دلگشا گشتی نشست کردی در روضه بهشت برین قطوف دانیه چیدی ز شاخه طوبی می طهور گرفتی زدست حورالعین مراد خویش عیان سازم اندرین تشبیه که خصم خیره نگوید مرا چنان و چنین قطوف دانیه شد میوه محبت شه می طهور بود باده پرستش دین گرسنه ماند چشمی کزین نجوید کام چو زهر باشد کامی کزان نشد شیرین ادیب الممالک : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117981