محمد زکریا طبیب رازی را که فیلسوف عجم بود و اوستاد عرب به فن فلسفه و طب و کیمیا و نجوم حساب و هندسه موسیقی و فنون ادب چنان یگانه شمردند فاضلان جهانش که جمله گوش بندندی چو او گشودی لب هماره همچو شهانش گروهی از پس و پیش روانه بد چو ز مدرس شتافتی به مطب چنان به کار پزشکی خبیر و حاذق بود که شد ز هیبت او لرزه در مفاصل تب ده و دو نامه در آن فن نبشت کز تدبیر ز صفر فضه توان کرد از نحاس ذهب همی فکند به حکم نجوم و اسطرلاب ز آفتاب به دریای آسمان مرکب چنین یگانه که دادند اهل علم او را فرید عصر و خداوندکار دهر لقب روانه گشت روانش به سال سیصد و بیست به شاخسار جنان در جوار رحمت رب شنیده ام که به پایان عمرش از پیری به دیده روز فروزنده تیره گشت چو شب گزیده قرن و رقیب معاصرش «کعبی » که بوده یار وی اندر سرا و در مکتب به طنز و طعنه بدو گفت ای یگانه حکیم مرا ز کار تو باشد به روزگار عجب سه علم را شده ای مدعی و در این سه خبر نباشدت از ریشه و فنون و شعب نخست دعوی اکسیر و کیمیا داری کز آنت بهره نبینم به هیچ روی و سبب برای ده درم از مهر زن به زندانت گشوده شده در اندوه و بسته باب طرب برآمد از جگرت شور و تلخکام شدی ز ترشروئی آن نو عروس شیرین لب دوم تو گوئی هستم طبیب و خسته شدت سر از صداع و دو چشم از نزول و تن ز جرب کجا مفاصل و اعصاب خلق چاره کند کسیکه ریخته دردش به مفصل است و عصب سوم به دعوی گوئی منم ستاره شناس چرا به فال مسعود نیست یکی کوکب ادیب الممالک : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۲ - امام محمد زکریا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118053