دریده کوس و نفیر و علم شکسته ابوالفتح دراز گشته دم و پاردم گسسته ابوالفتح از آن سپس که چو گرگ اوفتاد در گله حق گریخت همچو شغالی ز دام جسته ابوالفتح ز بختیاری پر دل به صیدگاه دلیران فرار کرد به هامون چون خرس خسته ابوالفتح ز نوبران شد و از باغ مرگ نو بر غم را گرفت و خورد چو بادام و مغز پسته ابوالفتح امیر از پی تاریخ انهزام و گریزش نگاشت بر ورق اندر «بدی شکسته ابوالفتح» ادیب الممالک : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118086