اگر از جفای محمدعلی شه بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس شگفتی نباشد که در بوستانها ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس حمای سلاطین و شیپور شب را بهم برزند بوق تون تاب مفلس محمدعلی بوق و تیز است ازیرا ز باد است ناطق بگند است مونس دلش پر ز نفخ امیربهادر دمش گنده از بوی شیخ مدلس یکی از برون خلقتش را مشوه یکی از درون خاطرش را موسوس منافق چو یربوع و فاسق چو فاره کشنده چو بیش و مهوع چو کرمس شها گوئی ایزد بننهاده هرگز نه اندر سرت هش نه اندر تنت حس که بر باد دادی سرائی که بودی خداوند معمار و عدلش مهندس بنائی که ایزد بر آن گشته بانی اساسی که پیغمبر آن را مؤسس شهنشاه باید بهر کار باشد خردمند و کربز هشیوار و کیس تو بازیچه کودکانی وزودا که خاکت بباد اندر آید چو تونس نیاموختی دین و دانش ازیرا که دیوت ادیب است و غولت مدرس تو را با شهی کار نبود که هستی بخرمن مترس و بخرگاه مترس چو مس را نتانی زر ناب کردن خنک زی که کردی زر ناب را مس ادیب الممالک : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118142