آن لحظه که در میان خون خفت آهسته بزیر لب همی گفت ای از قدح غرور سرمست آلوده به خون بیگنه دست ما کشته حرص و آز خلقیم پاره شکم و بریده حلقیم محروم ز نعمت جهانیم بسته لب و دوخته دهانیم نه خورده گیاه باغ و بستان نزمام مکیده شیر پستان نشناخته پا ز سر دم از شاخ افتاده بزیر تیغ سلاخ مائیم که در مشیمه مام هستیم شهید تیغ ایام تا از دل مام گشته بیرون غلطیده بخاک و خفته در خون ما را شده آخرینه زندان در معده می کشان و رندان ادیب الممالک : دیوان اشعار : مثنویات : شمارهٔ ۲۴ - تمثیل گرگ و بره گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118317