به ایرانیان روس بیداد کرد گمانش که ایران تهی شد ز مرد چو بیشه تهی ماند از نره شیر شغالان در آیند در وی دلیر تن خفته را مرده پنداشتند پدید آمد آن کارزو داشتند که خسبیده در بستر و مست خواب تهی باشد از هوش و نیروی و تاب شبیخون زند دزد مر خفته را کند سخره فرزانه آشفته را تنی را که جنبش ندارد ز خویش نداند بد از خوب و اندک ز بیش چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج چه در گور خسبد چه اندر دواج ادیب الممالک : دیوان اشعار : مثنویات : شمارهٔ ۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118319