همه اهل مشکو ز جا خواستند میان را به خدمت بیاراستند کنیزان سیمین بر سر و قد غلامان مه طلعت با خرد ز رخسارشان ماه تابان خجل ز رفتارشان سر و بستان به گل بگفتند کای بانوی کامجوی از این پس دل غمگساران مجوی بگفتند کای ماه گل چهر ما چرا دیده پوشیدی از مهر ما چسان بی فروغت بمانیم ما شکیب از تو کی می توانیم ما ادیب الممالک : دیوان اشعار : منظومه‌ها : شورشنامه : بخش ۲۲ - گریستن اهالی مشکو در فراق بانو گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118536