دور از تو جان سپردن، دشوار بود ما را گر بیتو زنده ماندیم، معذور دار ما را من بیگناهم، اول جرمی بگو و آنگه خونم بریز؛ کآخر عذری بود جفا را یک آشنا ندیدم، کز راه آشنایی با آشنا بگوید، احوال آشنا را چون محرمان درگاه، مستند و لا ابالی با پادشه که گوید ظلمی که شد گدا را دردی که با تو دارم، با هیچ کس نگویم؛ ترسم که روز محشر، گویند ماجرا را کردم دعا بجانش، رفتم ز آستانش ؛ کس بود این گمانش، کاین است اثر دعا را؟! گویند: بنده کشتن، بر پادشه شگون نیست؛ بگذر ز خون آذر، ای سنگدل خدا را آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118654