دلم، که شکوه ز بیداد دلبری دارد ستم کشی است که یار ستمگری دارد به آن درخت، زیان یا رب از خزان مرساد که زیر سایه ی خود، مرغ بی پری دارد! ز شوق، دل چو کبوتر طپد به سینه مگر سراغ نامه به بال کبوتری دارد؟! شکایت از ستمت کی کنم که بسته لبم شکایتی که ز جور تو دیگری دارد! چه خواجه ای تو که هر بنده ای که می نگرم به غیر بنده ی تو بنده پروری دارد! گرفت مهر تو تا جای در دلم، گفتم که بشکنم صدفی را که گوهری دارد! به راه عشق تو، گم گشت آذر، این راهی است که هر که گم شود، امید رهبری دارد آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118708