کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد آنچه کردی با چو من درویش از جور ای پسر راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دم به دم گر نکرد او یاد من سهل است گاهی هم نکرد تا رخ خود را به کس ننماید آن ماه تمام بر نیامد شب به بامی، سیر ماهی هم نکرد بس که بیخود در تمام عمر بود آذر ز عشق سر نزد از وی ثوابی و گناهی هم نکرد آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118713