روز محشر که ز هر گوشه کسی برخیزد همچو من کشته، ز کوی تو بسی برخیزد نکند در دل اثر، نغمه ی مرغان چمن ناله ای کاش ز مرغ قفسی برخیزد وا نشد از نفس صبح دلم، کی باشد کآهی از سینه ی صاحب نفسی برخیزد محملش بینم و نالم که ز نالیدن من نشنود غیر چو بانگ جرسی برخیزد گریه ی ماه من، از آه ضعیفان چه عجب؟! آورد گریه چو دودی ز خسی برخیزد نکنم گوش به افسانه، بود تا روزی کز دف آوازی و از نی نفسی برخیزد سرمه ی دیده ی خون بار من آذر گردی است که ز خاک ره گلگون فرسی برخیزد! آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118716