نخست کاش در خانقاه می بستند که شیخ شهر نداند که صوفیان مستند صبا ز من بحریفان زیردست آزار بگو که: کارکنان فلک، زبردستند جدا ز بزم تو مردم، خلاف آن یاران که در جدایی هم، صبر می توانستند کجا رواست که دلهای دوستان شکنی؟! باین گناه که بستند عهد و نشکستند! بود بحشر جز آذر هزار کشته تو را گر از تو او نکند شکوه، دیگران هستند! آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118729