با هم افسوس بتانی که در این ملک شهند دست دادند که دستی بدل ما ننهند دل و جان، از دو نگه میبری و دلشدگان یک نگه دیده و در حسرت دیگر نگهند رسته از زاری ایشان ز جفایت خلقی عاشقان تو، ز ره گم شده و خضر رهند عافیت را بجهان قدر ندانند مگر آن گدایان که بهمسایگی پادشهند! ای که داری سر خون ریختن اهل وفا زین گنه کشتنیم من، دگران بیگنهند! آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118742