منت جفا ز وفا برگزیده آمده ام! تو را گمان که وفایت شنیده آمده ام؟! مرا چه بیم ز کشتن دهی؟! که من خود را بر آستانه ی تو کشته دیده آمده ام! ز دست من چه کشی دامن؟ این همان دست است که من ز دامن خوبان کشیده آمده ام در قفس، برخ من مبند؛ آن مرغم، که فصل گل، ز گلستان پریده آمده ام! مرا بگوشه ی چشمی نمی نوازی و، من ز جلوه گاه غزالان رمیده آمده ام بلب نمیرسدت خنده بر من، این ظلم است؛ که جان ز شوق تو بر لب رسیده آمده ام! مپوش چاک گریبان زمن، که من همه جا باین امید گریبان دریده آمده ام! شنیده ام ز ستم کشته ای تو آذر را ز اضطراب، دلم آرمیده آمده ام آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118771