در آن ساعت که بگرد تو ای خود کام میگردم دعا میگویم و، آماده دشنام میگردم! کجا تاب شنیدن داری از قاصد پیامی را که من از گفتنش بی صبر و بی آرام میگردم؟! نمی آید اجل سوی من و، میگوید این: مسکین ز درد هجر خواهد مرد و، من بدنام میگردم ندارد احتیاج دام، صیادی که من دارم؛ من آن صیدم، که چون صیاد بینم، رام میگردم بشوق گل پریدم ز آشیان، آذر ندانستم که زود از بی پرو بالی، اسیر دام میگردم آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118776