گر روی تو بینم و بمیرم سهل است، باین گنه مگیرم جز نام تو نیست بر زبانم جز یاد تو نیست در ضمیرم من فاخته ام، تو سرو یعنی تو آزادی و من اسیرم افتم اگر از پیت عجب نیست تو محتشمی و من فقیرم گر بردارند سر بتیغم گر بشکافند دل بتیرم سر از قدم تو بر ندارم دل از مهر تو بر نگیرم هست از غمت ای جوان فراغت از سرزنش جوان و پیرم صبح عید است، یا ز جانان آورده بشارتی بشیرم؟! یا باد صبا ز خاک آن کوی افشانده به پیرهن عبیرم؟! گر در همه کار بیدلم، لیک در دادن دل، بسی دلیرم گر پند دهی بمنعم از عشق آذر، بخلاف ناگزیرم! کاین پند ز کس نمی پسندم وین منع ز کس نمی پذیرم آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118779