دل ز یار کهن، مگر کندی که به یاران تازه خرسندی؟! آه، ای نخل سرکش از جورت کآشیان مرا پراکندی رشته ی جان ما گسست دریغ که به زلف تو داشت پیوندی بی تو یعقوبم، آگهی از حال داشت، گرداشت چون تو فرزندی! بنوازم، چه باشد ار بیند بنده ای لطفی از خداوندی به تلافی گریه ی تلخم داشت در زیر لب شکرخندی غیر را سوختی ازین غیرت که به جان من، آتش افکندی! مرد آذر ز هجر و از مرگش نتوان یافت جز تو خرسندی آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118837