بگاه رقص، چون در انجمن می در قدح ریزی به سر غلطم، چو بنشینی، ز پا افتم چو برخیزی کنم اظهار رنجوری، به هر کس می رسم شاید نگیرد دامنت کس، گر تو روزی خون من ریزی تو وقتی حال من دانی، که چون من بر سر راهی به امیدی نشینی صبح و شب نومید برخیزی شنیدم، رحم بر اغیار آوردی، از آن ترسم که چون بینی مرا، از کشتن من هم بپرهیزی مگو با مدعی حرفی که گویم با تو پنهانی چرا باید که چون بینی مرا از شرم بگریزی؟! آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118840