بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی
مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی
گستاخی رقیب، اثر التفات تست
بر خود زبان خلق ببند از تغافلی
ماهی و چون لبت، نشکفته است غنچه ای
سروی و، چون خطت، ندمیده است سنبلی
غافل مشو، ز حال گدایان کوی عشق
تاهست از متاع خجالت تجملی
تا کار ما و سنگ دل ما کجا رسد؟!
او را ترحمی نه و ما را تحملی!
یا رب چه گفت غیر، که از بهر کشتنم
خنجر به کف گرفته و داری تأملی؟!
ای گل شکفته باش، که چون آذر از غمت
در بوستان عشق، ننالیده بلبلی
آذر بیگدلی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/118844