ای عادلی که دیده رعایای این دیار عدل تو را معاینه، عفو تو را عیان دی بودم، آرمیده ز غوغای مرد و زن کامد یکی بحجره ی داعی ز راعیان کامروز گاوی از رمه رم کرده سوی شهر آمد مگر ندیده رعایت زراعیان گویی بره ز مزرعه یی خورده خوشه یی وین قصه را رسانده بگوش تو ساعیان از عدل و عفو تا چه پسند آیدت کنون غفلت راعیان و شفاعت ز داعیان آذر بیگدلی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/118902