کرد آن بازاریی آشفته کار از سر عجبی سرایی زر نگار عاقبت چون شد سرای او تمام دعوتی آغاز کرد از بهر عام خواند خلقی را به صد ناز و طرب تا سرای او ببینند ای عجب روز دعوت ، مرد بی‌خود می‌دوید از قضا دیوانه‌ای او را بدید گفت خواهم این زمان کایم به تگ بر سرای تو ریم ای خام رگ لیک مشغولم، مرا معذور دار این بگفت و گفت زحمت دور دار عطار نیشابوری : منطق‌الطیر : عذر آوردن مرغان : حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11933