تا نگویی که مرا بی تو شکیبایی هست یا دل غم زده را طاقت تنهایی هست نی مپندار که از دوری روی تو مرا راحت زندگی و لذت برنایی هست مکن اندیشه که تا دور شدی از چشمم دیده را بی رخ زیبای تو بینایی هست نا توانم ز غمت تا که گمانی نبری که مرا با غم هجر تو توانایی هست دل و آرام و صبوری و شکیبایی نیست غم و آشفتگی و محنت و شیدایی هست خواندیم بی دل و رسوا و نگویم که نیم هر چه گویی ز پریشانی و رسوایی هست اندراین واقعه بر قول تو انکاری نیست در من از عیب و هنر هر چه تو فرمایی هست کس نگفته ست در آفاق که در عالم عشق مثل من عاشق شوریده سودایی هست کس نداده ست نشان از ختن و چین و چگل که بتی چون تو به شیرینی و زیبایی هست نشنیدیم که در باغ جهان شمشادی راست چون قد لطیفت به دل آرایی هست نتوان گفت که همچون پسر همگر نیز طوطی ای در همه عالم به شکر خایی هست مجد همگر : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120473