بردی دل من ز چشم مخمور ای چشم بدان ز چشم تو دور چشمت مرساد چشم کامروز در چشم منی چو چشمه نور ای چشم و چراغ من نگوئی تا چشم تو از چه گشت مخمور تا بر رخ تو فتاد چشمم یک لحظه نئی ز چشم من دور از چشم بدان بترس زنهار ای گشته به چشم خویش مغرور بی چشم تو چشم مجد همگر شد چشمه خون و هست معذور مجد همگر : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120517