در عهد سخات کس نگوید کآوازه حاتمی و معنی ست کس نیست در این زمانه امروز کورا به عنایتت طمع نیست درذمت همت تو فرض است دلداری هر که زاهل معنی ست از تو ما را شکایتی ست لطیف وان نه از تست از زمانه ماست این چه می بود کم فرستادی که همه شهر پرفسانه ماست اگر آن را شراب باید خواند چاه ما پس شرابخانه ماست سراج الدین غصنی دام فضله چراغی نیست بل نور الهیست ز مه تا ماهی او را مستفیدند که صیت فضلش از مه تا به ماهیست مجد همگر : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120594