قدر تیزی بازارت ندارد قدر تدبیر کردارت ندارد بدان مژگان تیز ناوک انداز فلک خفتان پیکارت ندارد بدین کاری که داری در سر امروز جهان برگ سر و کارت ندارد اگر چه آفتات آمد همه نور فروغ و زیب رخسارت ندارد وگر چه ماه دارد چهره خوب حلاوتهای گفتارت ندارد وگر چه باده لعل است صافی صفای لعل دربارت ندارد وگر چه سرو دارد قامتی چست لطافت های رفتارت ندارد چه دلها ماند اندر حلقه عشق که آن زلف زره وارت ندارد چه خونهای جگر در دام عشوه که آن خوی جگر خوارت ندارد مجو آزار من کز هیچ روئی دل من روی آزارت ندارد دمی بر زاری من رحمت آور که تا ایزد چو من زارت ندارد وگر تیمار کار من نداری علاء الدوله تیمارت ندارد مجد همگر : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120605