ایا مبشر اقبال در ازل داده به یمن طالع سعدت بشارت عالم زبیم عدل تو ناید خرابی از باده ز سعی کلک تو باشد عمارت عالم ز پشت گرمی نام تو شمس شد تابان وگرنه روز ندادی حرارت عالم تو آفتابی و باران و بیگمان باشد ز آفتاب و ز باران نظارت عالم جهان معنوی جاهت ارشدی محسوس قدم برون نهدی ز استدارت عالم به مال ذکر جمیلی خریده ای که ترا ذخیره ئیست ورای تجارت عالم ز بنده نام طلب کن که جاودان مانی جلالتی که چه جای جلالت عالم مجد همگر : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120640