دلبری دارم و هر کس که بود همنامش دولتی گردد و از بخت برآید کامش پنج حرف است و شمارش صد و پنجاه بود به حساب جمل ار جمع کنی ارقامش چار از آن هست یکی جامه دیبای نفیس که مهین همه افلاک بود همنامش قلب گردان و بر او ثلث ز اصلش بفزای نه در آغاز ولی در وسط و انجامش گر ندانست کسی ماند ز وصلش محروم وانکه دانست فتد مرغ هوا در دامش مجد همگر : دیوان اشعار : معمیات : شمارهٔ ۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/120706