خضاب از خون عاشق کن نگاری کردهام پیدا
نگار سر و قد گلعذاری کردهام پیدا
بتی من جستهام کز چهرهاش پیداست نور حق
عجب آئینه و آئینه داری کردهام پیدا
بیک ابرش جهاندن شعله در هر خرمن اندازد
ز برق آتش عنان تر شهواری کردهام پیدا
خدنگ غمزه سرکش کردهای صیادوش شوخی
بت صیدافکن عاشق شکاری کردهام پیدا
سزد در داد اول بازم ار نقد دل و دین را
دغل دشمن حریف خوشقماری کردهام پیدا
کنار از بوالهوس جوئی به عاشق مهربان خوئی
بدشمن دشمنی با یار یاری کردهام پیدا
چه خواهم کرد مشتاق ار ببازم عشق با خوبان
خجسته شغلی و فرخنده کاری کردهام پیدا
مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/121415