از تنگی دل نیست بلب ره نفسم را یا رب کند آگاه که فریاد رسم را در وصلم و از هجر بود ناله زارم آویخته صیاد بگلبن قفسم را نالم زپی ناقه‌اش اکنون که ندیده است خاموش نشیننده محمل جرسم را درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک شاید که بسیلاب دهد مشت خسم را از من حذر ای آینه‌رو چند که چون صبح از پاکی دل نیست غباری نفسم را آن یکه سوارم که بمیدان محبت عشق از ازل آورده به جولان فرسم را مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست کز بی‌کسی من کند آگاه کسم را مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121416