با غیر چو می کشی می ناب خون شد جگرم زرشک دریاب هیهات رهش فتد به منزل شد قافله و پیاده در خواب در بادیه تشنه لب چه سازد گر جان ندهد ز حسرت آب رفتیم و کسی ز ما نپرسید این بود وفای عهد احباب از کوی مغان کجا رود دل یک کشتی و صد هزار گرداب مقصود ز سجده ی بتان اوست چشمی بگشا ببین و دریاب گرنه خم ابروی تو دیده است بر قبله چراست پشت محراب از شوق محیط می خروشد نالان نبود ز کوه سیلاب خیزد چه ز باد شرطه مشتاق افتاد چه کشتیم به گرداب مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121448