زهی خطت ز عرق مشک ناب در ته آب عذارت از خوی شرم آفتاب در ته آب تلاش گوهر مقصود و راحت افسانه است مجو ز دیده غواص خواب در ته آب نه فارغم ز طلب در وصال این عجب است که ماهیم من و میجویم آب در ته آب غریق وصلم و سوزم ز هجر آه که من ز داغ دوری آبم کباب در ته آب بریز اشک ز خوناب دیده مژگانم بود چه پنجه مرجان خضاب در ته آب مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121449