جز جور کار طبع بکین مایل تو نیست تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست آن صید افکنی تو که روح‌القدس سزد در خاک و خون طپد که چرا بسمل تو نیست گفتی چه جوئی از در دلها عبث مرا کو در جهان دلی که در آن منزل تو نیست در طاقت آبگینه بخارا نمیرسد ظالم جفا بسست دل ما دل تو نیست سرگشته روز و شب چو جرس میکنم فغان در وادیی که رهگذر محمل تو نیست کردم ز مهر قطع نظر ساختم بجور چند از تو جویم آنچه در آب و گل تو نیست مشتاق از و توقع مهر و وفا مدار کین شیوه کار دلبر سنگین دل تو نیست مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121455