رفتی تو ز بزم و نه همین نشئه ز می رفت تأثیر ز آواز دف و ناله نی رفت من بیخود شوقم بره وعده چه دانم قاصد ز سر کوی تو کی آمد و کی رفت چون غنچه دلم وانشود بی تو گرفتم صد فصل بهار آمد و صد موسم دی رفت خونی تو که در بزم بدل کردیم از ناز رفتی و ز چشمم همه چون شیشه می رفت یار آمد و صد شکوه بدل داشتم از وی رفتم چو کنم سر گله‌ای وای که وی رفت رفت از برم آن سروسهی وز دل و جانم صد آه ز دنبالش و صد ناله ز پی رفت فریاد که بختش نرسانید به لیلی مجنون اگر از بادیه صد بار بحی رفت نالان نشوی تا ز فراقی تو چه دانی کز درد جدائی نیستان چه به نی رفت کردیم ز خاک در و نقش قدمت یاد هرجا سخن از تخت جم و افسر کی رفت مشتاق که آمد بر او شکوه کان دوش چون گرد ره دور و دراز گله طی رفت مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121456