دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند زمانه از سرم این تاج سروری برداشت فغان ز جنس گساد وفا که می‌یابد ز سود آن نظر از قحط مشتری برداشت ز ترک مهر مه من بخواجه ماند که دست از روش بنده‌پروری برداشت رهین منت دون همتان مشو که بتن ز پیله‌ور نتوان نازجوهری برداشت بتی که چاشنی لطف داشت بیدادش ز ما چه دید که دست از ستمگری برداشت باین خوشم که پس از قتل خویشتن مشتاق که خون ما پی آن ترک لشگری برداشت مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121477