ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم چون خوبی دیدار تو هر روز فزونست عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز زیرا که جمال تو ز اندازه برونست در زلف تو تاب و گره و بند و شکنجست در چشم تو مکر و حیل و زرق و فسونست تا من رخ چون چشمهٔ خورشید تو دیدم چشمم ز غم عشق تو چون چشمهٔ خونست ای رفته ز نزدیک سنایی خبرت هست کز عشق تو حال من دل سوخته چونست از مهر تو چون نقطهٔ خونست دلم زانک بر ماه ترا دایرهٔ غالیه گونست سنایی غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/12150