می دو چشم تو ندانم ز چه پیمانه زدند
که ره دین و دل عاقل و دیوانه زدند
توئی آنشمع که هر شام ملایک تا صبح
در هوای تو پروبال چو پروانه زدند
کشم از دیر چسان پا که در آن مغبچگان
ره دین و دلم از جلوه مستانه زدند
خسرو ملک جنونم بر من مجنون کیست
کاول این قرعه بنام من دیوانه زدند
سوخت جامی ز می عشقم و پیداست که چیست
حال آنان که از این می دوسه پیمانه زدند
مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/121520