نشاط‌انگیز آفاقست اگر صاحبدمی خندد که گر صاحبدمی چون صبح خندد عالمی خندد ندارد گر دلم بیم و امید هجر و وصل او چرا چون شمع در بزمش دمی گرید دمی خندد ز عشقت ناخوش و خوش بانشاط و کالفتم چندان که از هر شادئی گرید دلم وز هر غمی خندد نگرید از غمم گر شادمان چون شیشه و ساغر چرا تا من نمیگریم بمحفل او نمی‌خندد ندارد تاب درد دوریت ور نه ز بی‌دردی دلم آن ماتمی باشد که در هر ماتمی خندد درین گلشن گل از ابر بهاری خندد و آن گل بهر جا بیند از عشاق چشم تر نمی‌خندد ز هجر و وصل بسیار و کم او کیست غیر از من که از غم روزگاری گرید از شادی دمی خندد بجز مشتاق از نیرنگ بازیهای عشق او ندیدم کس بسوزی گرید و از ماتمی خندد مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121526