نه هر مهی روش مهرگستری داند نه هر که خواجه شود بنده پروری داند هزار شیوه بکار است دلربایان را نه هر که برد دلی رسم دلبری داند بآن صنم ره و رسم وفا چه آموزم که مهر خود روش ذره‌پروری داند خوشست ناله و فریاد دادخواهانش وگرنه خسرو من دادگستری داند بجام و آینه تا ننگرند آخر کار نه جم جمی نه سکندر سکندری داند دلم ربود و رخ از من نهفت و حیرانم که نیست او پری و شیوه‌پری داند گرت دلیست بمعشوق و دلستانی ده که قدر گوهر یکدانه گوهری داند خبر ز عشق ندارد کسی که رونق دهر ز گردش فلک و ماه مشتری داند غنی ز سیم و زر از فیض مستیم ورنه گدای کوی مغان کیمیاگری داند کشد زاده خود را ز کین مدار طمع که آسمان پدری خاک مادری داند مپرس از ستم یار جز ز من مشتاق که هم پری زده خوی به پری داند مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121540