شود دگر گم دلم در کوی محنت خانه‌ای کمتر نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانه‌ای کمتر دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران از این پیمانه‌های پر ز خون پیمانه‌ای کمتر مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من بزندان غمت گر جان دهم دیوانه‌ای کمتر فروغ خود مدار از من دریغ ایشمع شب‌خیزان اگر سوزی من سرگشته را پروانه‌ای کمتر دهد بر آب اگر چشم ترم دلرا چه خواهد شد ز خرمنها که گرد آورده چشمم دانه‌ای کمتر چرا مشتاق دایم درپی ثبت سخن باشی اگر حرفت نماند در جهان افسانه‌ای کمتر مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121586