بعاشق مژده‌کامی صبا از وصل جانان بر نوید قطره‌ای بر تشنه‌ای از آب حیوان بر بوصلت کرده‌ام خو از پی قتلم مکش خنجر اگر خواهی کشی در خاک و خونم نام هجران بر صبا خون شد اسیران قفس را دل ز مهجوری پیامی زین گرفتاران بمرغان گلستان بر تو شمع بزم غیری هر شب و من سوزم از غیرت چه خواهد شد شبی هم با سیه‌روزی بپایان بر بحسرت رفتم از کوی تو و اکنون که من رفتم بیا گو غیر ازین گلشن چو گلچین گل بدامان بر بشکر اینکه از رخ رشک ماه و غیرت مهری شبی با ما بانجام آور و روزی بپایان بر مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۸۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121589