جمعند خوبان چون دسته گل وز ناله عاشق تنها چو بلبل بردند از دل آن زلف و کاکل تاب و توان و صبر و تحمل بر خرمن ما حسرت زد آتش و آن برق جولان گرم تغافل چون شمع دارم در محفل او از پایه خویش هر دم تنزل ما کاهی و عشق کوهی مجوئید در زیر این بار از ما تحمل در راه عشقم از توشه فارغ ساز ره ماست برگ توکل میباید آنی کارایش حسن نه خط و خالیست نه زلف و کاکل شوریست پنهان در مغز مشتاق کز ناله در دهر افکنده غلغل مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121610