بکنج بیکسی شادم مجوئیدم مجوئیدم خوشم با درد از درمان درمان مگوئیدم مگوئیم کفن جز خون نشاید کشته تیغ محبت را شهید خنجر عشقم مشوئیدم مشوئیدم گلی کو روید از خاک شهید عشق میگوید که از من بوی خون آید مبوئیدم مبوئیدم مریض عشقم و مرگم حیات تازه باشد اگر میرم بصد زاری مموئیدم مموئیدم حدیث گلستان مرغ قفس را در فغان آرد غریبم از وطن حرفی مگوئیدم مگوئیدم شهید عشق را باید ز خون آرایش تربت ز خاک ای لاله وای گل مروئیدم مروئیدم بصحرای محبت گشت گم مشتاق و میگوید که من گم گشته عشقم مجوئیدم مجوئیدم مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121615