هم اول کاش از کویت من افکار میرفتم چو میرفتم زا جورت آخر و ناچار میرفتم نیم مرغی که ارزم صحبت صیاد را ورنه بپای خود به سوی دام از گلزار میرفتم بکویت با کم از کس نیست آنمرغم که صدباره ز گلشن رفته بودم گر ز جور خار میرفتم ز غشقم در گمان افتاده‌اند ای کاش از کویت دو روزی بهر خاطرجمعی اغیار میرفتم سرآمد عمر من مشتاق در راهش که تا بودم همین می‌آمدم زآن‌کو و دیگر بار میرفتم مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121635