چشم سفید شد برهت گل‌عذار من بود این شکوفه شجر انتظار من شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت شاید صبا بکوی تو آرد غبار من خاکم شود ز ریک روان بیقرار تر بعد از وفات اگر گذری بر مزار من چون شمعم از غمت همه تن صرف اشک شد از بس گریست دیده شب زنده‌دار من افشاند برگ و بذر غمت نخل عمر آه کاخر ز دوری تو خزان شد بهار من من شب ز روز بی‌تو ندانم که فرق نیست از تیرگی میانه لیل و نهار من مشتاق روز و شب من و کنج غمش ولی آسوده از من و غم من غمگسار من مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121642