دلم را یار پیش ما شکسته بپای گلبن این مینا شکسته سرشکم قطره صاحب شکوهست که صدره شوکت دریا شکسته متاعی بهتر از جنس وفا نیست کسادی قدر این کالا شکسته دلی روز جزا باید درستی که امروز از غم فردا شکسته چه سازد دل بآن مژگان خونریز که نشتر در رگ خارا شکسته بود آن مومیائی عشق کز وی دلت یابد درستی ناشکسته ز چشمم میچکد خون تا بکویت کرا خاری دگر در پا شکسته چه کار اید ز من در عشق مشتاق چه دل دستم چو دستم پا شکسته مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121676