مرا حسن و عشقست زاری و لابه خداوندگار و نبی و صحابه کشد ماه در پرده سر گربرآرد سر از پرده آن ماه زرین عصابه تراود ز چاک دلم روز و شب خون کجا اینقدر داده زخمی تلابه تو و نغمه بلبل و طرف گلشن من و ناله جغد و کنج خرابه ز عشق تو دلها پر از خون شد آری ز یک خم لبالب شود صد قرابه ز من برده دل ماه مشکین کمندی که هست اختر حسن اوذو ذبابه دل از سینه گرمم آن تاب دارد که ماهی ندارد ز تفتیده تابه کشند از شراب غمت میکشانرا ز می توبه باید ز مستی انابه ز چاک دلم نقش مهرت نمایان بود چون ز محراب مسجد کتابه ز تو کام مشتاق خواهم از آن لب اجب دعوتی یا ولی‌الاجابه مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121685