گه مهر گویم گه مهت گه زهره گاهی مشتری اما چو نیکو بنگرم تو از همه بالاتری هر عضوت از عضو دگر باشد بسی زیبنده‌تر نبود باین خوبی بشر حوری ندانم یا پری ای رشک زیبامنظران برقع ز رخ کن بر کران گردند تا صورتگران شرمنده از صورتگری از دادخواهان بشنوی هر سو فغان هر جاروی دربر قبای خسروی بر سر کلاه سروری ای گوهر سنگین بها عالم خریدارت چو ما اما کسی داند کجا قدر گهر چون گوهری ای برده دلها سربسر حال دلم یکره نگر تا چند باشی بیخبر از راه و رسم دلبری مژگان خونریزت عیان مردم کشست اما نهان چشمت بود با مردمان در عین مردم‌پروری مشتاق همچون نقش پا در رهگذارت کرد جا اما تو از راه وفا هرگز بسویش نگذری مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121690