ایکه از باد صبا بوی کسی میشنوی بوی جان از دم عیسی نفسی میشنوی غافلی زآنچه دلم میکشد از سینه تنگ سخن مرغ اسیر و قفسی میشنوی گردی از قافله کو ننماید بشتاب تا درین بادیه بانگ جرسی میشنوی یار هر ناکسی و کس نپسندد صدبار گفتم اما تو کجا حرف کسی میشنوی با رقیبان مکن ای تازه گل الفت تا چند طعنه زآمیزش هر خاروخسی میشنوی دم بدم نالم و افغان که ندانی برهت تاله کیست که در هر نفسی میشنوی حال مشتاق چه دانی ز تمنای لبت سخن شهدی و حرف مگسی میشنوی مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121693