برنگ ذره‌ام سرگرم مهر عالم‌افروزی که ممکن نیست هرگز با کسی آرد بشب روزی خوشم با ناله گرمی که خیزد از رگ جانم که دارد نغمه این ساز در عشقت عجب سوزی تو اسباب طرب کن جمع کز عشق تو مارا بس دل کالفت فراهم آوری جان غم اندوزی نخواهم نور شمع و پر تو مه بیرخت شبها کز آه گرم خود دارم چراغ محفل‌افروزی محبت این دبستان را بود آن مرشد کامل که پیر عقل باشد پیش او طفل نوآموزی بخون دانی چرا در صیدگاه دلبران غلطم گر از شست نگاهی خورده باشی تیر دلدوزی ز بی‌اقبالیم مشتاق خار گلرخان دایم دریغ از طالع فرخنده‌ای و بخت فیروزی مشتاق اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/121712